۱۳۹۱ فروردین ۹, چهارشنبه

یک از بدترین روزهای زندگی


روز دوشنبه 29 حوت 1390 به عبارت دگر آخرین روز سال 1390 که مصادف  بود با 19 مارچ 2012 به عنوان بد ترین روز از روزهای زندگی ام ثبت گردید.
آن روز، کاملا متفاوت از روز های دگربود. در ان روز قرار بود پدر پیر، ناتوان و مریضم را از کابل در خانه ببرم. سختی های را که تحمل کردم غیر قابل تصور بود و اصلا فکرش را نمی کردم.
در آنروز وضعیت صحی پدرم لحظه به لحظه خراب تر می شد، از غزنی به آن طرف(جاغوری) هوا طوفانی بود.
شدت طوفان در دشت قرباغ افزایش یافت، بخاطر باد شدید و ریگ روان دشت قرباغ، شاهد بدترین طوفان بودیم که حتی در فاصله دومتری هم قدرت دید وجود نداشت.
از وزش باد تند توام با ریگ روان صدای دلخراشی بگوش می رسید همه جا تنگ و تاریک بود، بدلیل شدت طوفان راه خود را در دشت گم کردیم موترمان میان تپه گک های ریگ روان بند شد. وضعیت مریض لحظه به لحظه وخیم تر میشد در ان لحظه هیچ امیدی وجود نداشت فقط یک آرزو داشتم انهم زنده رساندن پدرم در خانه بود.

هیچ نظری موجود نیست: